دانلود رمان رخ مهتاب از زهرا رضایی

دانلود رمان رخ مهتاب از زهرا رضایی رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان رخ مهتاب از زهرا رضایی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

فرا دختر بی‌پروا و وکیل جسوریست که گذشته‌ی سختش این حرفه را رقم زده. گذشته ای که به یک معضل اجتماعی گره خورده و با گره خوردن به یک زندگی، دیگر معضل نخواهد بود. دستِ تقدیر او را با ترس هایش رو به رو می‌کند و در آسمانِ سرنوشت مثل ماه می‌درخشد. ماهی که آرزویش غرق شدن، میان امواج پرتلاطم دریاست…

خلاصه رمان رخ مهتاب

آنطور که تنفسم شبیهِ خرناس بود، وحشتش را دو چندان کرد و این را حتی در تاریکی هم می‌فهمیدم. دستش را روی گردنم فشرد و من چیزی جز سیاهی نمی‌دیدم. تنها صدای نگرانش را می شنیدم که اصرار داشت چشم هایم را نبندم. _ زخمت بزرگه اما خیلی عمیق نیست. خواهش می کنم نخواب. دستِ خودم نبود که چشم هایم خمار میشد و تمامِ دردِ بی نفسی را می خواستم همراه خود چال کنم. نفهمیدم چگونه مرا از آن محیط تاریک لعنتی بیرون کشید و صندلیِ عقب ماشین را برایم خالی کرد.
به واسطه‌ی بازتاب نور چراغ های خیابانی روی صورتم، تازه به چشم های مخمورم دقت کرد و عصبی فریاد کشید. _ دِ میگم چشمای لعنتیت رو نبند. حتی او هم فراموش کرده بود مردی بیهوش درون آن دفتر هنوز نفس می کشد. تنها حواسش به من بود که هرچند لحظه یکبار به عقب برمی‌گشت و برای هوشیار شدنم اسمم را تکرار می‌کرد _ نباید بخوابی، نمی تونی… از پشتِ پرده‌ی اشکی که دیدم را تار کرده بود، تنها سقفِ ماشینِ او را می‌دیدم و قطره‌های سرکش سُر می خورد و میانِ موهایم گم میشد.
با هردو دست گردنم را فشردم و با لکنت و بی نفسی دل زدم. _ ارغوان… باید با او تماس می‌گرفتم. باید خواهش می کردم مراقب فهیمه بانو باشد. مشت محکمی روی فرمان کوبید و انتظار این فریاد را نداشتم. _ حرف نزن داره ازت خون می‌ ره. دستِ خیسم را که بالا گرفتم، سرخیِ خون حتی از میان تاریکی هم چشمم را زد و پلک هایم روی هم رفت. گلویم مثل کویر خشکی بود که در انتظار باران، میمرد و حتی اعتراض نمی‌کرد. لب های خشکیده‌ام را به هم ساییدم و حتی نمی‌توانستم بزاق دهانم را فرو دهم….

دانلود رمان رخ مهتاب از زهرا رضایی رایگان pdf بدون سانسور